سخنان ماندگار زیگموند فروید سری 1
سخنان زیبا و ماندگار زیگموند فروید، عصبشناس اتریشی و پایه گذار علم روانشناسی نوین که بعنوان پدر علم روانکاوی شناخته میشود. روان شناس بزرگی که بعنوان بنیانگذار روانکاوی بیش از هر کس دیگری در تاریخچه علم روانشناسی هم مورد تحسین قرار گرفته است و هم به خاطر نظریههایش به طرز بیرحمانهای از او انتقاد شده است اما آنچه مسلم است، این واقعیت است که تحسین کنندگان و منتقدان فروید قبول دارند که تاثیر او بر علم روان شناسی و روان درمانی، بسیار قابل ستایش است.
وقتی میشود دقایق عمرت را با آدمهای خوب بگذرانی، چرا باید لحظه هایت را صرف آدم هایی کنی که یا دلهای کوچک شان مدام درگیر حسادت ها و کینه ورزی های بچه گانه اند یا مدام برای نبودنت، برای خط زدنت تلاش می کنند؟
نه، همیشه جنگیدن خوب نیست، این روزها فهمیده ام برای اثبات دوست داشتن، برای به دست آوردن دل آدمها، برای اثبات خوب بودن، نباید جنگید زیرا بعضی چیزها وقتی با جنگیدن به دست می آیند، بی ارزش میشوند.
به جاست از سر حسرت آه بكشیم كه برخی با استعدادشان می توانند ژرفترین ادراك ها را از احساس های خویش بیرون آورند، حال آنكه افرادی مانند ما با تردید رنج آور و تلاش های مداوم می تواند به آن راه پیدا كند.
موفقیت هیچ گاه حتمی نیست، بلكه به جمع شدن عوامل فراوان بستگی دارد و از همه بیشتر وابسته به سرشت روانی است كه كاركردش را با جهان بیرون هماهنگ سازد و از آن برای لذت جویی، بهره گیرد.
همان گونه كه یك تاجر هوشیار از به كار انداختن سرمایه اش در یك جا پرهیز می كند، مصلحت زندگی حكم می كند كه آدمی چشم داشت همه رضایت خویش را از یك گرایش نداشته باشد.
خانه، بدلی برای بطن مادر، مسكنی كه زمانی برای انسان، امن ترین و آسایش بخش ترین مكان بوده است و برای همیشه آرزوی آن را دارد.
هیچ گاه در برابر رنج، بی شرم تر از زمانی كه عشق می ورزیم و هیچ گاه ناكام تر از زمانی كه الهه عشق را از دست می دهیم، نیستیم.
آدمی به كار كمتر گرایش دارد تا به امكانات دیگر خشنود شدن. بیشتر انسانها به اجبار كار می كنند و این فرار طبیعی از كار، موجب پیچیده ترین دشواری های اجتماعی می شود.
هر كس كه از هنر، تاثیر پذیرفته باشد، می داند كه ارزش هنر به مثابه سرچشمه لذت و تسلی خاطر در زندگانی حدی ندارد.
پس از بیراهه های دراز از طریق علوم پزشكی و روان درمانی، دلبستگی من به مسایل فرهنگی بازگشت كه در زمان نوجوانیم كه تفكر در من هنوز چنان بیدار نشده بود، مرا به سوی خود می كشاند.
دانش باید توهم های متافیزیكی، پیشداوری ها و خرافه ها را پشت سر بگذارد، اما مفهوم عقلانیت یعنی حقیقت، آزادی و عدالت را به عنوان سنت از نسلی به نسلی منتقل كند.
عدالت از لوازم تمدن است، یعنی این ضمانت كه نظام حقوقی استقرار یافته، از این پس به سود فرد شكسته نشود.
زندگی جمعی انسان تنها زمانی امكان پذیر می شود كه افراد زیادی گرد هم آیند كه از یكایك افراد جمع، نیرومندتر و در برابر فرد، یكپارچه باشند.
ما به طنز نیازمندیم، زیرا هرچه بزرگتر می شویم این آمادگی را پیدا می كنیم كه افرادی ترشروی و غمگین شویم، اما بچه ها به راحتی می خندند.
لطیفه ها در حقیقت به این دلیل ساخته می شوند كه مایه شادی دیگران گردند و چیزی را كه پیش تر پنهان بود یا ابراز نگردیده، بیرون بیاورند.
زیبایی كه حاضر نیستیم آن را از خواسته های تمدن حذف كنیم، نمونه ای است برای نشان دادن اینكه هدف تمدن، تنها سود بردن نیست.
نظم، نوعی اجبار در تكرار است كه وقتی برقرار شد، مشخص می كند كه یك كار، كی، كجا و چگونه انجام شود و با این روش، آدمی را از درنگ و تردید در تكرار موارد مشابه به دور می دارد.
تسلط بر طبیعت تنها شرط نیك بختی انسان نیست، چنان كه تنها هدف كوشش های تمدن هم نیست، اما نمی توان بی ارزش بودن پیشرفت های تمدن را از آن نتیجه گرفت.
عواطف و هیجانها مجموعه ای گسترده از دریافت های حسی ما می باشد كه در شرایطی خاص، آن را تجربه می كنیم و در فرایند رفتاری ما تاثیر بسزایی دارند.
تمدن به مجموعه دستاوردها و نهادهایی گفته می شود كه زندگی ما را از زندگی حیوانی پیشینیان دور می كند و دو هدف دارد: یكی نگاهبانی از انسان در برابر طبیعت و دیگری تنظیم روابط بین انسانها.
پرسشی كه هرگز بدان پاسخ داده نشده است و خود من نیز با وجود سی سال پژوهش و مطالعه برای آن پاسخی نیافته ام این است كه خواسته زنان چیست؟
آدم اكراه دارد كه بگوید نیت «شاد بودن انسان» در برنامه «آفرینش» جایی نداشته است.
از انسان متمدن می خواهیم كه هر جا در طبیعت با زیبایی روبرو می شود، به آن احترام بگذارد و تا آنجا كه دستانش توانایی كار داشته باشند، آن را در آفرینش اشیاء به كار گیرد.
بیشتر مردم علاقه چندانی به آزادی ندارند، چون آزادی مستلزم و در بر گیرنده مسئولیت است و بیشتر مردم از مسئولیت واهمه دارند.