ورود به حساب کاربری

نام کاربری *
رمز عبور *
مرا به خاطر بسپار.

ایجاد یک حساب کاربری

پر کردن فیلدهایی که با ستاره (*) نشانه گذاری شده ضروری است.
نام *
نام کاربری *
رمز عبور *
تکرار رمز عبور *
ایمیل *
تکرار ایمیل *

نگارستان

سفیر عشق برای همسرم 24

سفیر عشق برای همسرم 24، دل نوشته ای زیبا، پندآموز، عاشقانه و سرشار از حکمت، فلسفه و قدردانی نادر ابراهیمی برای همسرش برگرفته از کتاب  چهل نامه کوتاه به همسرم، را تقدیم میکنم به همه زوجهای جوان، تا بخوانند و بدانند قدر و ارزش عشقشان را، تا دوست بدارند و ایثار کنند و ببخشند وجودشان را در راه دوست داشتن، و ببینند که چه آسان میتوانند باهم بودن را، باهم زیستن را، و باهم رفتن را، عاشقانه تجربه کنند و یقین کنند که زندگی است و تنها دوست داشتن. 

سفیر عشق برای همسرم 24

 

عزيز من هميشه عزيز من

اين زمان گرفتاري هايمان خيلي زياد است و روز به روز هم ظاهرا زيادتر مي شود. با اين همه اگر مخالفتي نداشته باشي خوب است كه جاي كوچكي هم براي گريستن باز كنيم. اينطور در گرفتاري هايمان غرق نشويم و از ياد نبريم كه قلب انسان بدون گريستن مي پوسد و انسان بدون گريه سنگ مي شود.

هيچ پيشنهاد خاصي براي آنكه برنامه منظمي جهت گريستن داشته باشيم همانند آنچه كه در «يك نامه عاشقانه ي بسيار آرام» و عينا در «مذهب كوچك من» گفته ام البته ندارم و نمي توانم داشته باشم اما جدا معتقدم خيلي لازم است كه گهگاه «انتخاب گريستن» كنيم و همچون عزادارن راستين خود را به گريستني از ته دل واسپاريم.

من از ان مي ترسم و بسيار مي ترسم كه باور چيزي به نام«زندگي مستقل از زندگان» آهسته آهسته ما را به چنگ خشونتي پايان ناپذير بيندازد و اسير اين اعتقادمان كند كه بيرحمي در ذات زندگيست. بيرحمي هست حتي اگر بيرحم وجود نداشته باشد.

اين نكته بسيار خطرناك است حتي خطرناكتر از خودكشي. چقدر خوشحالم كه مي بينم خيلي ها كه ما كلامشان را دوست مي داريم درباره گريستن حرف هاي زده اند كه به دل مي نشيند.

گمان مي كنم بالزاك در جايي گفته باشد: گريه كن دخترم گريه كن، گريه دواي همه دردهاي توست. 

و آقاي آندره ژيد در جايي گفته باشد: ناتانائل، گريه هرگز هيچ دردي را درمان نبوده است. 

نويسنده گمنامي را مي شناسم كه گفته است: زماني براي گريستن، زماني براي خنديدن، زماني براي حالي ميان گريه و خنده داشتن.

عزيز من هرگز لحظه اي گريستن را به خنده وامسپار كه چهره اي مضحك و ترحم انگيز خواهي يافت.

شنيد ه ام كه ون گوگ بي جهت مي گريسته است. بي جهت چه حرف ها مي زنند واقعا انگار كه اگر دليل گريستن انساني را ندانيم او يقينا بي دليل گريسته است.

به يادت هست زماني در شهري مردي را يافتيم كه مي گفت هرگز در تمامي عمرش نگريسته است. تفاخر اندوه بار و شايد شرم آوري داشت. پزشكي گفت: نقصي است طبيعي در مجاري اشك و يا حرفي از اينگونه و گفت كه در دل مي گريد كه خيلي سخت تر از گريستن با چشم است و گفت كه براي او بيم مرگ زود رس مي رود.

مردي كه گريستن نمي دانست اين را مي دانست كه زود خواهد مرد 

شايد راست باشد

شنيد ه ام مستبدان و ستمگران بزرگ تاريخ گريستن نمي دانسته اند

بگذريم اين نامه چنان كه بايد عاشقانه نيست

رسمي و خشك است

انگار نويسنده اش با گريه آشنا نبوده است

باري اين نامه را دنبال خواهم كرد به زباني سرشار از گريستن

و اينك اين جمله را در قلب خويش باز بگو

انسان بدون گريه سنگ مي شود