سفیر عشق برای همسرم 9، دل نوشته ای زیبا، پندآموز، عاشقانه و سرشار از حکمت، فلسفه و قدردانی نادر ابراهیمی برای همسرش برگرفته از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم، را تقدیم میکنم به همه زوجهای جوان، تا بخوانند و بدانند قدر و ارزش عشقشان را، تا دوست بدارند و ایثار کنند و ببخشند وجودشان را در راه دوست داشتن، و ببینند که چه آسان میتوانند باهم بودن را، باهم زیستن را، و باهم رفتن را، عاشقانه تجربه کنند و یقین کنند که زندگی است و تنها دوست داشتن.
عزيز من
روزگاريست كه حتي جوان هاي عاشق نيز قدر مهتاب را نمي دانند. اين ما هستيم كه در چنين روزگار دشواري بايد نگهبان اعتبار شب هاي شفاف و پرشكوه، كهكشان شيري، و شهاب هاي فروريزنده باشيم.
شايد بگويي در زمانه اي چنين، چگونه مي توان به گزمه رفتن در پرتو ماه انديشيد؟ و شايد نگويي ، چرا كه پاسخ اين پرسش را بارها و بارها از من شنيده اي و باز خواهي شنيد.
آنكه هرگز نان به اندوه نخورد و شب به زاري سپري نساخت
شما را اي نيروهاي آسماني هرگز، هرگز، نخواهد شناخت
به قول گوته
اگر فرصتي پيش بيايد كه البته بايد بيايد و باز هم شبي مثل آن شب هاي عطرآگين رودبارك كه سرشار است از موسيقي ابدي و پرخروش سرداب رود، در جاده هاي خلوت خاكي قدم بزنيم، دست در دست هم، دوش به دوش هم، باز هم به تو خواهم گفت: گوش كن!
گوش كن! بانوي من! در آن ارتفاع، كسي هست كه ما را صدا مي زند و تو مي گويي
اين موسيقي ناميراي افلاك است، ما هرگز كهنه نخواهيم شد