سفیر عشق برای همسرم 5، دل نوشته ای زیبا، پندآموز، عاشقانه و سرشار از حکمت، فلسفه و قدردانی نادر ابراهیمی برای همسرش برگرفته از کتاب چهل نامه کوتاه به همسرم، را تقدیم میکنم به همه زوجهای جوان، تا بخوانند و بدانند قدر و ارزش عشقشان را، تا دوست بدارند و ایثار کنند و ببخشند وجودشان را در راه دوست داشتن، و ببینند که چه آسان میتوانند باهم بودن را، باهم زیستن را، و باهم رفتن را، عاشقانه تجربه کنند و یقین کنند که زندگی است و تنها دوست داشتن.
عزیز من
شب عمیق است اما روز از آن هم عمیق تر است
غم عمیق است اما شادی از آن هم عمیق تر است
دیگر به یاد نمی آورم که این سخن را در جوانی در جایی خوانده ام
یا در جوانی، خود آن را در جایی نوشته ام
اما به هر حال، این سخنی ست که آن را بسیار دوست می دارم
دیروز نزدیک غروب، باز دیدمت که غمزده بودی و در خود
من هرگز، ضرورت اندوه را انکار نمی کنم
چرا که می دانم هیچ چیز مثل اندوه، روح را تصفیه نمی کند و الماس عاطفه را صیقل نمی دهد
اما میدان دادن به آن را نیز هرگز نمی پذیرم
چرا که غم حریص است و بیشتر خواه و مرز ناپذیر، طاغی و سرکش و بد لگام
هر قدر که به غم میدان بدهی، میدان می طلبد و باز هم بیشتر و بیشتر
هر قدر در برابرش کوتاه بیایی، قد می کشد، سلطه می طلبد و له میکند
غم، هرگز عقب نمی نشیند مگر آن که به عقب برانی اش
نمی گریزد مگر آن که بگریزانی اش
آرام نمی گیرد مگر آن که بی رحمانه سر کوبش کنی
غم هرگز از تهاجم خسته نمی شود و هرگز به صلح دوستانه رضا نمیدهد
و چون پیش آمد و تمامی روح را گرفت، انسان بیهوده می شود و بی اعتبار و ناانسان و ذلیل غم و مصلوب بی سبب
من مثل تو می دانم که در جهانی این گونه درد مند، بی دردیِ آن کس
که می تواند گلیم خود را از دریای اندوه بیرون بکشد و سبکبارانه و شادمانه برساحل بنشیند، یک بی دردیِ دد منشانه است و بی غیرتی و بی آبرویی و اسباب سر افکندگی انسان
آن گونه شاد بودن، هرگز به معنای خوشبخت بودن نیست، بل فقط به معنای نداشتن تفکر است و احساس و ادراک
با این همه، گفتم که برای دگرگون کردن جهانی چنین افسرده و غم زده و شفا دادن جهانی چنین دردمند، طبیب حق ندارد بر سر بالین بیمار خویش بگرید و دقایق معدود نشاط را از سالهای طولانی حیات بگیرد
چشم کودکان و بیماران به نگاه مادران و طبیبان است
اگر در اعماق آن، حتی لبخندی محو ببینند، نیروی بالندگی شان چندین برابر می شود
به صدای خنده بچه ها گوش بسپار و به صدای دردناک گریستنشان
تا بدانی که این، سخنی چندان پریشان نیست
عزیز من
این بیمار کودک صفت خانه خویش را از یاد مران
من محتاج آن لحظه های دلنشین لبخندم
لبخندی در قلب، علیرغم همه چیز