تفاهم در خانواده
اصطلاحی رایج در بین مردان وجود دارد که با آنکه همه مردان ، خود به نوعی مشمول آن میشوند اغلب یکدیگر را با آن مورد سرزنش و تمسخر قرار میدهند و اصولا الصاق چنین صفتی را به خود،توهین به شان و منزلت مردانه خود میدانند. همانطور که شما هم حدس میزنید مقصود ما اصطلاح زن ذلیلی است که این موضوع بهانه ای شده است که آقایان برای گرفتن حال دوستانشان،پیشبند چرمی،دستکش ظرفشویی و ... به عنوان کادو تقدیمشان کنند و آماده خندیدن دسته جمعی به دوست از همه جا بی خبر خود در هنگام باز کردن کادو شوند. البته اصولا انسانهایی که از مرد سالاری خود بیشتر دفاع میکنند و این صفت را مناسب دیگران میدانند ، مطمئنا خودشان زن ذلیلی را سالهاست که رد کرده اند و در حال حاضر زن علیل هستند. این واژه منفور از دید آقایان با گذشت زمان ، دستخوش تغییرات مفهومی نیز گردیده است به گونه ای که برخی آقایان برای توجیه کردن انطباق عملکرد خود با پارامترهای زن ذلیلی ، از واژه دهم پرکن خانواده دوستی استفاده میکنند و ارادت کامل خود به همسر را ناشی از حس نوع دوستی خود میدانند و برخی دیگر با ژستی متجددانه ، موضع و عملکرد خود در قبال همسر را تفاهم تعبیر میکنند. البته این واژه چنان غریب می نماید که یکروز جوانهای یک روستا سعی میکنند که پرده از راز تفاهمی که شهریها از آن دم میزنند ، بردارند. خلاصه یکی داوطلب میشود که به شهر برود و راز تفاهم و خوشبختی خانواده های شهری را کشف کند. او به شهر میرود و چند ماهی را تحقیق میکند و به روستا برمیگردد. دوستانش مشتاقانه دورش حلقه میزنند تا کلید خوشبختی زندگی خود را تحویل بگیرند و در زندگی بکار برند تا همواره با همسرانشان مانند شهریها تفاهم داشته باشند. کسی که به شهر رفته بود با بی حوصلگی می گوید: ما را بیهوده از زندگی انداختید ، تفاهم شهریها همون زن ذلیلی خودمونه.
تقدیم به همه مردان فهیم ، خانواده دوست و مرد سالار
الهــــی به مــــــردان در خانه ات
به آن زن ذلیلان فـــــرزانــــــه ات
به آنان که با امـــــر « روحی فداک»
نشینند و سبـــــــــــــزی نمایند پاک
به آنان که از بیـــــــخ و بن، زی ذی اند
شب و روز، با امــــــرِ زن می زیَند
به آنان که مرعــــــــــوبِ مادر زنند
ز اخلاق نیکـــــــــوش، دم می زنند
به آن گـــردْ گيرانِ ايّـــــــــــامِ عيد
وانت بـــــــــــار خانم به وقت خريد
به آن شیــــــــــــر مردانِ با پیشبند
که در ظـــرف شستن به تاب و تبند
به آنان که در بچّــــــــــه داری تکند
یلانِ عوض کــــــــــــردنِ پوشکند
به آنان که بی امــــــــــــر و اذنِ عیال
نیاید در، از جیبشان یک ریــــــــال
به آنان که با ذوق و شــــــــــوق تمـام
به مادر زن خود بگویند: مـــامان
به آنان کـــــه دامـــــــــاد سـرخانه اند
مطيـــــــع فرامين جانانــــــــــــه اند
به آنان که دارند بــــا افتخـــــــــــــار
نشان ایزوی « زی ذی نُه هزار»
به آنان که دامـــــــن رفــو می کنند
ز بعد رفــــــــویش اُتـــو می کنند
به آنان که درگیــــر ســــوزن نخ اند
گرفتـــــــــــار پخت و پز مطبخند
به آن قرمــــــــه سبزی پزان قَدَر
به آن مادران به ظاهــــــــــر پدر
الهـــــــــی به آهِ دلِ زن ذلیــــــل
به آن اشک چشمانِ « ممّد سبیل »
به تنهای مردان که از لنگـــه کفش
چو جیــــــــغ عیالانشان شد بنفش
که ما را بر این عهـــد کن استوار
از این زن ذلیلی مکن برکنـــــــار
به زی ذی جماعت، نِما لطف خاص
نفرما از این یوغ، مــــــا را خلاص
نگاره ها