10/07 1391

یادم باشد

 یادم باشد

یادم باشد

  قلب کسی را نشکنم

 

سنگ خیلی تنهاست

 

زندگی را دوست دارم

 

زمان بهترین استاد است

 

عشق کیمیای زندگیست

 

پاکی کودکیم را از دست ندهم

 

نگاهی نکنم که دل کسی بلرزد

 

پلهای پشت سرم را ویران نکنم

 

حرفی نزنم که به کسی بربخورد

 

خطی ننویسم که آزاردهد کسی را

 

زندگی ارزش غصه خوردن ندارد

 

هیچگاه از راستی نترسم و نترسانم

 

معجزه قاصدکها را باور داشته باشم

 

از بچه ها میتوان خیلی چیزها آموخت

 

با کسی دشمنی نکنم شاید روزی دوستم شود

 

هیچگاه لرزیدن دلم را پنهان نکنم تا تنها نمانم

 

با کسی خیلی صمیمی نشوم شاید روزی دشمنم شود

 

امید کسی را از او نگیرم شاید تنها چیزیست که دارد

 

باید با سنگ هم لطیف رفتار کنم مبادا دل تنگش بشکند

 

از چشمه درسِِ خروش بگیرم واز آسمان درسِ پـاک زیستن

 

گره تنهایی و دلتنگی هر کس فقط به دست دل خودش باز میشود

 

آدمها همه ارزشمندند و همه می توانند مهربان و دلسوز باشند

 

قبل از هر کار با انگشت به پیشانیم بزنم

تا بعدا با مشت برفرقم نکوبم

 

هر گاه ارزش زندگی یادم رفت

در چشمان حیوانی که به سوی قربانگاه می رود زل بزنم

تا به مفهوم بودن پی ببرم

 

یادم باشد

برای درس گرفتن و درس دادن به دنیا آمده ام 

نه برای تکرار اشتباهات گذشتگان

 

نگاره ها

اشتراک در تلگرام