10/24 1393

مناجات با خداوند

مناجات با خداوند

مناجات

ای بزرگ پروردگار عالم

مرا واسطه عشق خود میان آدمیان کن

تا آنجا که نفرت است عشق را ارزانی کنم

آنجا که تقصیر وگناه است ببخشایم

آنجا که تفرقه وجدایی است پیوند بزنم

آنجا که خطاست راستی را هدیه کنم

آنجا که شک است ایمان بدهم

آنجا که نومید است امید شوم

آنجا که ظلمت است چراغی برافروزم

آنجا که غم است شادی به پا کنم

 باشد که بیشتر تسلی دهم تا تسلی یابم

در پی فهمیدن باشم تا فهمیده شدن

در پی دوست داشتن باشم تا دوست داشته شدن

زیرا با دادن است که می گیرم

با فراموشی خویشتن است که خویشتن را می یابم

با بخشیدن است که بخشیده می شوم

وبا مردن است که زنده می شوم

 

ای پرورگار مهربان

احساس می کنم زود عادت می کنم و گاهی به اشتباه اسم آنرا دوست داشتن می گذارم

می ترسم از اینکه به گناه کاری در آتش بی مهری ات بسوزم

 که نفسم آنرا صحیح می خواند و دلم از آن می ترسد و عقلم به آن شک دارد 

 می دانم تمام لحظه هایم با توست

می دانم تنها تویی که مرا فراموش نمی کنی

می دانم که اگر بارها فراموشت کنم، ناراحتت کنم و برنجانمت، باز می گویی برگرد

می دانم ، همه اینها را می دانم ، ولی نمی دانم چه کنم

نفسم مرا به سویی می کشد و عقلم حرفی دیگر می زند و دلم در این میانه مانده 

تو بگو چه کنم تو نشانم بده راهی که بهترین است

 

 ای ایزد متعال

می دانم تو همیشه با منی، ولی تنهایم مگذار یا شاید بهتر باشد بگویم ، نگذار تنهایت بگذارم

من از تنهایی و برگ ریزان پاییز، من از سردی زمستان، من از تنهایی و دنیای بی تو میترسم

من از دوستان بی مقدار، من از همراهان بی احساس، من از نارفیقی های این دنیا میترسم

من از احساس بیهوده بودن، من از چون حبابِ آب بودن، من از ماندن چون مرداب میترسم

من ازمرگ محبت، من از اعدام احساس به دست دوستان دور یا نزدیک می ترسم

  من از ماندن می ترسم

 من از رفتن می ترسم

من از خود نیز می ترسم

 پناهم ده

 

خداوندا

مگر نه‌اینکه من نیز چون تو تنهایم

پس مرا دریاب و به سوی خویش بازگردان

دستان مهربانت را بگشا که سخت نیازمند آرامش آغوشت هستم

 

اشتراک در تلگرام