04/24 1394

شانس زندگی دوباره

شانس زندگی دوباره

اگر میتوانستم یکبار دیگر بدنیا بیایم و شانس زندگی دوباره داشتم

 

 

• کمتر حرف میزدم و بیشتر گوش میکردم.

 دوستانم را برای صرف غذا به خانه دعوت میکردم، حتی اگرفرش  خانه ام کثیف و لکه دار بود و یا کاناپه ام فرسوده بود.

 اگر کسی میخواست که آتش شومینه را روشن کند، نگران کثیفی خانه ام نمی شدم.

 با فرزندانم بر روی چمن می نشستم، بدون آنکه نگران لکه های سبزی شوم که بر روی لباسم نقش می بندد.

 به جای آنکه بی صبرانه در انتظار پایان نه ماه بارداری بمانم، هر لحظه از این دوران را می بلعیدم، چرا که شانس این را داشته ام که بهترین موجود جهان را در وجودم پرورش دهم و معجزه خداوند را به نمایش بگذارم.

 وقتی که فرزندانم با شور و حرارت مرا در آغوش میکشیدند، هرگز به آنها نمی گفتم : بسه دیگه حالا برو پیش از غذا خوردن، دستهایت را بشور، بلکه به آنها می گفتم : دوستتان دارم.

• اگر شانس یک زندگی دوباره بمن داده میشد، هر دقیقه آن را متوقف میکردم، آن را به دقت می دیدم، به آن حیات میدادم و هرگز آن را پس نمی دادم.

 

پس طلوع خورشيد هر روز را عاشقانه تماشا كن

 

 

و از لحظه لحظه امروزت لذت ببر

 

اشتراک در تلگرام