10/11 1391

تاب زندگی

  تاب زندگی

 تاب زندگی

 در دوران کودکی ، روزهاي زيادي را تاب خوردیم و از تاب پائين پريدیم و توي صف تاب ايستادیم تا اينكه از دوران كودكي به نوجواني و جواني رسيدیم و مجبور شدیم تاب‌ سواري را با تمام هيجاناتش رها كنیم و وارد کارزار زندگی شویم. اما   امروز كه فكر مي‌كنیم، مي‌بينیم که در تمام طول زندگي، سوار همان تابِ كودكي بوده‌ایم. گاهي اوقات، تاب به آرامي بالا و پائين رفته و ما هم لذتش را برده‌ایم و گاهي اوقات هم تصميم گرفته‌ایم شانس پريدن را با همه خطراتش امتحان كنیم. گاهي اوقات سخت زمين خورده‌ایم و گاهي اوقات توانسته ایم تعادلمان را حفظ كنیم.

حالا هم سوار تاب زندگي هستیم ، گاهي حواسمان پرت مي‌شود و دل مي‌بندیم به حركات آرام تاب ولي يكدفعه به خودمان مي‌آییم و داد مي‌زنیم: تندتر ، تندتر و تصمیم میگیریم که پریدن را امتحان کنیم. مهم نيست كه بعد از پرش زمين مي‌‌خوریم يا مي‌ايستیم، مهم اينست كه بايد بپریم. اگر سرپا ایستادیم كه بهتر، اگر هم زمين خوردیم، تا مدتي قدر آرام تاب خوردن را میدانیم و بعد دوباره آماده‌ پريدن مي‌شویم.

 

برای رسیدن به کمال باید پرید

باید به اين باور رسيم كه  لذت پرواز، ارزش زخم برداشتن را دارد

برای کشف اقیانوسها و دریاهای جدید ، باید ساحل آرام را ترک کرد

برای درک خداوند باید به درون خود سفر کرد تا ساحل آرام درون خود را بسازیم

 

نگاره ها

اشتراک در تلگرام