10/07 1391

سرنوشت

سرنوشت 

سرنوشت

راستی چه  بر سر سرنوشت ما آمده است که اینقدر بد شده ایم

چه بر سر سرنوشت ما آمده است که حتی عصا از کور میدزدیم

راستی ما را چه شده است که مثل ریگ دروغ میگوییم

ما را چه شده است که ما و شما ، شما و ما

از رفتارهایتان و البته رفتارهایمان حالمان بد است

از طرز رانندگیتان

از هجوم تاتارگونه تان به جعبه خرما یا شیرینی خیرات شده

از برخورد و نگرش تان نسبت به جنس مخالف

از داشتن غیرتهای بی مورد راجع به خواهر و مادرتان

وبی غیرتی محض راجع به عزیزان دیگران

از تحلیلهای سیاسی و اقتصادیتان در تاکسی

از زیر پا گذاشتن حریم خصوصی دیگران

از آشغال ریختنتان در خیابان

از قابلیتتان برای تبدیل صحنه تصادف به محل قتل

از بی تفاوتیتان نسبت به خونهای ریخته شده بر کف خیابان

از عملهای جراحی زیبائیتان

از یکی نبودن حرف و عملتان

از تعارفهای بی موردتان

از غیبت کردنهای کثیرتان

از تغییر نظرهای یک ساعته تان

از بی تفاوتیتان نسبت به کار کودکانتان

از جو حاکم بر ورزشگاه هایتان

از مرگ بر گفتنها و درود فرستادنهای یک شبه اتان

از عشقهای یک شبه تان

از انتخاب دوست بر مبنای نوع خودرو آنها

از چاپیدن یکدیگرتان

از قسم ها و دروغهای بی حد و حصرتان

از بی مطالعه بودنتان

از تن دادن و دل ندادنتان

از ذوب شدنتان در فرهنگ بیگانه و فراموش کردن زبان مادریتان

از رفتارهایتان در پاتایای تایلند و آنتالیای ترکیه

از عدم رعایت نظافت شخصیتان

از فروختن شرفتان به قیمت مال دنیا

از مدرک گرا بودنتان

از کلاس گذاشتنهای بی موردتان

از جوکهای قومیتیتان

از نژاد پرستیتان

از ادعاهای گزافتان راجع به مشاهیر ایران و ندانستن تاریخ تولدشان

از مصرف گرا بودنتان

از قسطی خریدن بنز برای فخر فروشی

از رقصیدنتان در مهمانی با روسری

از خوردن مشروب بعد از اقامه نماز

از زیرآب زدنتان

و....

از کجا بگویم ، از چه بگویم که حالم بد است ، خیلی بد است

اما من تصمیم دارم  تغییر را شروع کنم

تصمیم دارم سرنوشتم را در دست بگیرم

تصمیم دارم در سمت راست تاریخ قرار بگیرم

من تصمیم دارم سرنوشتم را به مسیر انسانیت بیاورم

من تنها تصمیم دارم انسان شوم

تو چطور؟

 

نگاره ها

اشتراک در تلگرام