سخنان ماندگار دکتر علی شریعتی سری سوم
دکترعلی شریعتی، اسطوره ای که با تفکرات و عقایدش توانست چهره واقعی اسلام پاک را در دوران طاغوت به نمایش بگذارد، استاد فرزانه ای که زندگیش را در راه روشنگری بشریت فدا نمود و معلم شهیدی که برای دفاع از اسلام واقعی و کرامت انسانی توسط حاکمان وقت برتابیده نشد و توسط نظام حاکم در اویل دهه پنجاه تبعید گردید و به شکل مرموزی به شهادت رسید ولی به استناد آموزه های دینی ما و آیه شریفه «جاء الحق و ذهب الباطل» دیدیم که تبعیدکنندگان استاد حق گوی کشور،همه رفتند و هیچ بجای نگذاشتند اما استاد فرزانه ایران زمین،برای تا ابد ماندن رفت و اکنون جملات عاشقانه اش،گفتار عارفانه اش و کتابهایش تا ابد خواهد ماند و روشنگر راه حق طلبان و واقع گرایان خواهد بود. در ادامه این مطلب از سایت نگاره ها،تعدادی از سخنان جاودانه دکتر شریعتی را ملاحظه میفرمائید که هر کدام جای ساعتها تامل دارد.
هر کسی را نه بدان گونه که هست ، احساس می کنند
بلکه بدان گونه که احساسش می کنند ، هست
زیبایی همواره تشنه دلی است که به او عشق ورزد
تا بی پناه نگردم ، پناهم نخواهی داد
تا نیفتم ، دستم را نخواهی گرفت
وقتی عشق فرمان می دهد، محال سر تسلیم فرود می آورد
عشق در اوج اخلاصش،به ایثار رسیده است و در اوج ایثارش به قساوت
می دانم تشنه ای اما اما این دریا را در کوزه نمی توان کرد
تنهایی ، آرامگاه جاوید من است و درد و سکوت ، همنشین تنهایی من
عشقی فراتر از انسان و فروتر از خدا نیز هست
آن دوست داشتن است
دوست داشتن از عشق برتر است و من هرگز خود را تا سطح
بلند ترین قله عشق های بلند ، پایین نخواهم آورد
شنیدم سخن ها ز مهر و وفا ، لیک ندیدم نشانی ز مهر و وفایی
غریقی در طوفان تنها مانده است
آخرین فریادهای خسته اش که تو را میخواند بشنو،بشتاب و او را دریاب
همچون شمع که در گریستن خویش ، قطره قطره می میرد ذوب
میشوم،محو می شوم و پایان می گیرم و تو می دانی که من از میان
همه نعمت های این جهان،آنچه را برگزیده ام و دوست می دارم
تنهایی است
انسان نقطه ای است میان دو بی نهایت،بینهایت لجن،بینهایت فرشته
آن گاه که تقدیر واقع نگردید از تدبیر نیز کاری ساخته نیست
مذهب اگر پیش از مرگ به کار نیاید پس از مرگ به هیچ کار نخواهد آمد
اساسا خوشبختی فرزند نامشروع حماقت است
اگر توانستی نفهمی ، می توانی خوشبخت باشی
جامعه دو طبقه دارد
طبقه ای که می خورد و کار نمی کند
طبقه ای که کار می کند و نمی خورد
چقدر نشنیدن ها و نشناختن ها و نفهمیدن ها
که به این مردم آسایش و خوشبختی بخشیده است
تمام بدبختی های آدم مال این دو کلمه است
یکی داشتن و یکی خواستن
کیست که تنها آروزی همیشگی اش در این جهان این باشد
که تنها چیزی را که از این جهان آرزو می کند از دست بدهد
آن ها که از در می آیند و می روند چهارپایان نجیب و ساکت تاریخ اند
حادثه ها را تنها کسانی در زندگی آدمی آفریده اند که از پنجره ها بیرون
جسته اند و یا به درون پریده اند
چقدر دعا می کنم که بعضی اصوات را نشنونی،بعضی رنگ ها نبینی
بعضی افکار را نفهمی و بعضی حالات را حس نکنی
وقتی در صحنه حق و باطل نیستی وقتی که شاهد عصر خودت و
شهید حق و باطل جامعه ات نیستی هرکجا که خواهی باش چه در
نماز ایستاده باشی چه به شراب نشسته باشی هر دو یکی است
این سه راهی است که در پیش پای هر انسانی گشوده است
پلیدی ، پاکی ، پوچی
شرف مرد همچون بکارت یک دختر است
اگر یک بار لکه دار شد دیگر هرگز جبران پذیر نیست
چقدر دوست دارم این سخن مسیح را
از راههایی مروید که روندگان آن بسیارند
از راه هایی بروید که روندگان آن کماند
چاپلوسی یونجه لطیفی است برای درازگوشان دمبه دار خوشحال
گریستن خوب نیست مگر بشود جوری گریست که چشم ها نفهمند
پروانه شمع اگر هم چون مرغ خانگی نه بر گرد شمع که در پی خروس
میرفت زندگی در زیر پایش رام میگشت وآسمان بر بالای سرش به کام
من از دو کار نفرت دارم
یکی درد دل کردن که کار شبه مردهاست
یکی هم از خود دفاع کردن برای تبرئه خود
جوش زدن که کار مستضعفین است
شجاع به همدرد نیازمند نیست از ناله شرم دارد
برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جز به نفهمیدن
یاس انسان امروزه یاسی است ناشی از آگاهی اش به خویش
خوش بینی انسان در تاریخ زاییده جهلش نسبت به خویش است
زنی که زیبایی اندیشه پیدا کرده باشد زیبایی بدنش را نشان نمی دهد
هرکس به میزان معلوماتی که دارد عالم نیست
بکله به میزان مجهولاتی که در عالم احساس می کند عالم است
انسان به میزان برخورداری هایی که در زندگی دارد انسان نیست
بلکه به اندازه نیازهایی که در خود احساس می کند انسان است
برای اینکه قومی خوب سواری بدهد
باید احساس انسان بودن از او گرفته شود
چقدر این قفس برایم تنگ است. من تاب تنگنا ندارم
آدمهاي كه هيچ وقت احتياج به تنهايي ندارند
معمولاً آدمهاي كم مايه ايي هستند
عشق مي تواند جانشين همه نداشتن ها شود
وقتي كه بود ،نمي ديدم
وقتي مي خواند ، نمي شنيدم
وقتي ديدم كه نبود
وقتي شنيدم كه نخواند
تنها دو جا است كه هركسي خودش است، بستر مرگ و سلول زندان
هر كس به ميزاني كه به تنهايي نياز دارد عظمت دارد و بي نيازتر
من تنهايي را از آزادي بيش تر دوست دارم
بد درديست در انبوه خلق،تنها بودن و در وطن خويش،رنج غربت كشيدن
وقتي يك روح از سطح زمان خويش بيش تر اوج ميگيرد و از ظرف تحمل
مردم زمان بيشتر رشد مي كند ، تنها ميشود
آدم ها همچون كوه ها همگي با همند و تنهايند
در تمام عمرم جز تنهایي،تفكر،غم و عشق ، سرگرمي اي نداشته ام
من از سقف و نظم و تكرار گريزانم و سعادت خانوادگي تنها بر اين سه
پايه استوار است
تو هرچه مي خواهي باشي باش ، اما آدم باش
مقلدها هميشه از اصلشان بيش تر افراط ميكنند
همه بشرند ، اما بعضي ها انسان اند
اگر در جامعه ای فقط یک حسین و یا چند ابوذر داشته باشیم هم
زندگی خواهیم داشت هم آزادی هم فکر و هم علم خواهیم داشت
و هم محبت هم قدرت و سرسختی خواهیم داشت و هم دشمن
شکنی و هم عشق به خدا
آنان که رفتند کاری حسینی کردند
آنان که ماندند باید کاری زینبی کنند وگرنه یزیدیاند
از كودك حسين (ع) گرفته تا برادرش و از خودش تا غلامش و از آن
قاري قرآن تا آن معلم اطفال كوفه تا آن مؤذن، تا آن مرد خويشاوند يا
بيگانه، و تا آن مرد اشرافي و بزرگ و باحيثيت در جامعه خود و تا آن مرد
عاري از همه فخرهاي اجتماعي، همه برادرانه در برابر شهادت ايستادند
تا به همه مردان، زنان، كودكان و همه پيران و جوانان هميشه تاريخ
بياموزند كه بايد چگونه زندگي كنند
حسين (ع) فرياد ميزند که آيا كسي هست كه مرا ياري كند و انتقام
كشد؟ «هل من ناصر ينصرني» مگر نمي داند كه كسي نيست كه او را
ياري كند و انتقام گيرد؟ اين سؤال، سؤال از تاريخ فرداي بشري است
و اين پرسش از آينده است و از همه ماست
حسینعلیه السلام زنده جاویدي است كه هر سال، دوباره شهید
ميشود و همگان را به یاري جبهه حق زمان خود، دعوت ميكند
مسؤوليت شيعه بودن يعني چه
مسؤوليت آزاده انسان بودن يعني چه
بايد بداند كه در نبرد هميشه تاريخ و هميشه زمان و همه جاي زمين
كه همه صحنهها كربلاست و همه ماهها محرم و همه روزها عاشورا
بايد انتخاب كنند، يا خون را يا پيام را، يا حسين بودن يا زينب بودن را
يا آنچنان مردن را، يا اينچنين ماندن را
امام حسین علیه السلام یك شهید است كه حتى پیش از كشته شدن
خویش به شهادت رسیده است نه در گودى قتلگاه بلكه در درون خانه
خویش. از آن لحظه كه به دعوت ولید حاكم مدینه كه از او بیعت مطالبه
مى كرد،نه گفتُ .این نه ، طرد و نفى چیزى بود كه در قبال آن،شهادت
انتخاب شده است و از آن لحظه، حسین شهید است
فتواى حسین این است که آرى ، در نتوانستن نیز بایستن هست
نگاره ها