10/28 1391

کارنامه مدرسه

کارنامه مدرسه 

کارنامه مدرسه

خورشید در یکی از آخرین روزهای بهار درحال غروب بود ولی از حامد خبری نبود او صبح که از خانه بیرون رفته بود هنوز برنگشته بود  پدر بطور متوالی از در خانه تا سرکوچه را با سراسیمگی می پیمود و دائما موبایل حامد را شماره گیری میکرد اما تلفنش خاموش بود . شب شد و پدر بیچاره تمام بیمارستانها ، کلانتریها و پزشکیهای قانونی را زنگ زد و  همانطور که با نگرانی در حال  رد شدن از كنار اتاق خواب پسرش بود، با تعجب ديد كه تخت خواب كاملاً مرتب و همه چيز جمع و جور شده. يك پاكت هم به روي بالش گذاشته شده و روش نوشته بود،برای پدر

پدر با بدترين پيش داوري هاي ذهني ، پاكت را باز كرد و با دستانی لرزان ، شروع به خواندن نامه کرد :

پدر عزيزم

به امید بخشش شما و با اندوه و افسوس فراوان برايت مي نويسم که من مجبور بودم با دختری که انتهای عشق و آرزوی من است از خانه فرار کنم ، چون مي خواستم جلوي يك رويارويي با مادر و تو رو بگيرم. من احساسات عمیقی به یلدا دارم که به هیچ هنوان نمی توانم او را فراموش کنم ، او واقعاً معركه است، اما مي دونستم كه تو اون رو نخواهي پذيرفت، به خاطر تيزبيني هاش، خالكوبي هاش ، لباسهاي تنگش ، افکار امروزیش ، موتور سوارياش و...

البته درسته كه سنش از من 15 سال  بيشتره و 3 بار هم ازدواج کرده اما نمی دونی چقدر تجربه داره و چقدر دوست و رفیق داره خلاصه اغلب تو خیابون براش بوق میزنند و تحویلش میگیرن اما پدر،  تو مگه احساس نداری ؟  اون حامله هم هست و یلدا  به من گفت ما مي تونيم شاد و خوشبخت بشيم. ما يك رؤياي مشترك داريم براي داشتن تعداد زيادي بچه. یلدا چشمان من رو به روي این حقيقت باز كرد كه دزدی از پولدارهایی که میلیارد براشون پول خورده ، هیچ اشکالی نداره اصلا میدونی چطوری این پول را بدست آوردن و اینکه هروئین و شیشه  واقعاً به كسي صدمه نمي زنه و اتفاقا آدم با مصرفشون خیلی هم سرحال میشه و ما اون رو هم براي مصرف خودمون مي خریم  و هم براي تجارت  ، البته با كمك دوستهای جدیدی که پیدا کردیم .

پدر لطفا  دعا  كن كه علم بتونه درماني براي ايدز پيدا كنه  و یلدا خوب  بشه  اون لياقت خوب شدن  رو داره. پدر لطفا نگران من نباش ، من 15 سالمه  و مي دونم چطور از خودم مراقبت كنم. يك روز مطمئنم كه براي ديدارتون بر مي گرديم، اونوقت تو مي توني با نوه هات بازی کنی.

با عشق : پسرت حامد

.

.

.

.

.

.

.

.

پاورقي 

پدر، هيچ كدوم از جريانات بالا واقعي نيست و من الان طبقه بالا خونه نوید اینا هستم.  فقط مي خواستم بهت يادآوري كنم كه توی این دنيا  نسبت به كارنامه مدرسه ای كه روي ميزمه  چيزهاي خیلی بدتري هم وجود داره.  لطفا هروقت مطمئن شدی که فضا براي اومدن به خونه امن هست  به خونه نوید اینا  زنگ بزن تا برای دست بوسی و بجا آوردن نماز شکر بابت اینکه این اتفاقات بد واقعیت نداشته اند خدمت برسم .

 

نگاره ها

اشتراک در تلگرام